نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:
اسم پسر



موزیک و سایر امکانات

اسم دختر





عشق

 


[+] نوشته شده توسط armin در 11:29 | |







 

 
نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است

همیشه دلخوری ات با سکوت همراه است

خدا کند که نبینم هوای تو ابریست

ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است

همیشه دل نگران تو بوده ام، کم نیست

همیشه دل نگران ِ کسی که در راه است

بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش

که شرط ِ بردن بازی سلامت شاه است

نمی رسد کسی اصلا به قله ی عشقت

گناه پای دلم نیست! راه، بیراه است

به کوه ِ رفته به بادم ، نسیم تو فهماند

که کاه هرچه که باشد همیشه یک کاه است

ببند پای دلم را به عشق خود ، این دل

شبیه حضرت چشم تو نیست!گمراه است

به بغض چشم تو این شعر ، اقتدا کرده ست

که طاعت شب و روزش اقامه ی آه است

قصیده هرچه کند عشق را نمی فهمد

عجیب نیست که چشمان تو غزلخواه است

تو هستی و همه ی درد شعر من این جاست

که با وجود تو بغضم شکسته ی چاه است...

 


 

[+] نوشته شده توسط armin در 23:57 | |







غم کجاست؟

کارت پستال های عاشقانه


[+] نوشته شده توسط armin در 20:28 | |







✿㋡ آدمــــــک ㋡✿

آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است فکر کن گریـه چـه زیباست، بخندصبحِ فردا به شبت نیست که نیست تـازه انگار کـه فـرداسـت، بخند راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم پَر زدن نیست کـه درجاسـت، بخند آدمــک نغمــه ی آغــاز نخوان به خــدا آخــر دنیـاست، بخند

[+] نوشته شده توسط armin در 23:46 | |







صدای پا

این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه

های شهر است که به گوش میرسد

و حکایت از طلوع غم میکند

من در زاویه پنهان خویش

نشسته ام و دستهایم

به جست و جوی

 اسمان رفته اند

اسمان در غم من مینالد

زمین از شیون های من به لرزه در ما اید

و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند


[+] نوشته شده توسط armin در 18:29 | |







دوست دارم درآرامش .............

 

دوست دارم درآرامش زیبای شب به توفکرکنم تاریکی وحشتناک شب اشک رافراموش کنم دوست دارم روزوشب با یاد تووتصویر توزندگی کنم میخواهم آن دم که همه گان به دنبال خوشبختی  هستند من به دنبال تو باشم

سلام به لحظه ای که چشمانم به سوی چشمان زیبایت  نگریست واز شدت عشق با تو پیمان دوستی بستم.

از روزی که سیمای پر محبت تورادیدم سر به سجده گاه عشق تونهادم  وباخود عهد کردم که تا آخر فقط فقط تنها تنها به یاد تو باشم  آری .......


 


[+] نوشته شده توسط armin در 19:15 | |







آرزو

 

 عمریست خفته ام

و تنها کابوس بیداری می بینم

لبخند خدا در لحظه میلادم

اینک به قهقهه ای شوم بدل گشته ست

کاشکی کودکی بودم هنوز

غرقه در بی خیالی و بی خبری

با خنده ای سپید بر جدی بودنهای خاکستری

بی گناه . پاک

فارغ از چیستی و چرایی و چگونگی

فارغ از امید و یاس

رها در جذبه ی حیات

آمیخته با حقیقت محض

فارغ از دیروز و امروز و هر روز

آه...!

کاشکی کودکی بودم هنوز.


[+] نوشته شده توسط armin در 19:17 | |







مرد کور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

[+] نوشته شده توسط armin در 19:35 | |







رد دیر وقت،خسته ازکار به خانه برگشت دم در پسر 5ساله اش را دید که در انتظار او بود: سلام بابا!یک سوال از شما بپرسم؟ بله حتما چه سوالی؟ بابا !شما برای هرساعت کارچقدر پول میگیرید؟ مرد با ناراحتی پاسخ داد این به تو ارتباطی ندارد.چرا چنین سوالی می کنی؟ فقط می خواهم بدانم. اگر باید بدانی بسیارخوب می گویم:20 دلار! پسرکوچک درحالی که سرش پائین بود آه کشید٬ بعد به مرد نگاه کرد و گفت:میشود به من 10دلارقرض بدهید؟ مرد عصبانی شدو گفت :من هر روز سخت کار می کنم و پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم. پسر کوچک آرام به اطاقش رفت و در را بست. بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شدو فکر کردکه با پسرکوچکش خیلی تند وخشن رفتارکرده شاید واقعا چیزی بوده که اوبرای خریدنش به 10دلار نیازداشته است.به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد که پسرک از پدرش درخواست پول کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد. خوابی پسرم؟ نه پدر، بیدارم من فکر کردم که شاید با تو خشن رفتار کرده ام امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10دلاری که خواسته بودی.پسر کوچولو خندید، و فریاد زد: متشکرم بابا بعد دستش را زیر بالش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد مرد وقتی دیدپسرکوچولو خودش هم پول داشته،دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت:با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره درخواست پول کردی؟ پسر کوچولوپاسخ داد :برای اینکه پولم کافی نبود، ولی من حالا 20 دلار دارم آیا می توانم یک ساعت از کارشمابخرم تافردا زودتر به خانه بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم

[+] نوشته شده توسط armin در 22:47 | |







دل

دل من تـنها بـود ، دل من هرزه نـبـود ... دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا به کجا ؟! معـلـوم است ، به در خانه تو ! دل من عادت داشـت ، که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری که تو هر روز آن را به کناری بزنی ... دل من ساکن دیوار و دری ، که تو هر روز از آن می گـذری . دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغـچه بـود که تو هر روز به آن می نگری راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!

[+] نوشته شده توسط armin در 1:8 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد